قاصدک مهر

متن مرتبط با «امام صادق ع آسمان چهل روز در عزای حسین ع گریست» در سایت قاصدک مهر نوشته شده است

بدرود یک هزار و سیصد و نود وهفت لعنتی!!!

  • وقتی که پدر هست خونه دل یه دختر همی, ...ادامه مطلب

  • روزی نو

  • آمد بهار جان هاای شاخ تر برقصا..."مو, ...ادامه مطلب

  • مادر و خاطرات پنجاه سال زندگی در ایران(معرفی کتاب)

  • در تجربه های زندگی،در شیوه های تر, ...ادامه مطلب

  • برای مادرم

  • مامان خوبم ببخش اگه دختر خوبی برا, ...ادامه مطلب

  • تودیع و معارفه

  • چقدر بده که رفتنت، باعث خوشحالی تمامی پرسنل یه اداره(جز تعدادی انگشت شمار که به خاطر منافع خودشون ناراحتن) بشه!!!! امیدوارم که بری و با رفتنت عقاید کهنه پوسیدت هم از این اداره بره!!!خدایا کمک کن جزو این دسته آدما نباشم، که نبودنم جمعی رو شاد کنه..., ...ادامه مطلب

  • اصول کارکرد مغز در کودکان(معرفی کتاب)

  • اگه تصمیم به بارداری دارید، باردار هستید، پدر و مادر و یا پدر بزرگ و مادر بزرگ هستید یا به زودی خواهید شد، این کتاب برای پرورش کودکی شاد و باهوش (از تولد تا پنج سالگی) بهتون کمک میکنه.کتاب جالبیه. خوندنش رو توصیه میکنم.از این کتاب و از پدر و مادر بودن، لذت ببرید...1397/10/30, ...ادامه مطلب

  • به بچه‌ها گفتن، از بچه‌ها شنیدن(معرفی کتاب)

  • بهترین روش برای داشتن یه رابطه سالم با بچه‌ها، گفتن و شنیدنه. نمیشه فقط با ارتباطی یک طرفه، رابطه ای سالم و سازنده داشت.این   کتاب   ارائه دهنده نکاتی ظریف و کاربردیه, ...ادامه مطلب

  • و ادامه راه طبیعت گردی

  • (سراب نیلوفر کرمانشاه)و ما همچنان از هوای خوب و طبیعت عالی شهرمون استفاده میکنیم و سعی میکنیم به تمام ناملایمتی های زندگی لبخند بزنیم و از کنارشون بگذریم. عکس بالا مربوط به جمعه 28 اردیبهشت 1397. روزی که من مجبور بودم برم اداره ولی نویان با مامان و بابا و مهدی رفت سراب نیلوفر و کایت خرید و کلی خوش گذروند.(فرهاد تراش بیستون)بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد, ...ادامه مطلب

  • ملت عشق(پیشنهاد کتاب4)

  • به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.خود به تنهایی دنیایی است عشق.یا درست در میانش هستی، در آتششیا بیرونش هستی، در حسرتش…"چهارم بهمن ماه هزار و سیصد و نود و شش""این کتاب در واقع دو رمان است که به زیبایی در کنار هم و در یک کتاب گنجانده شده است. دو رمان که موازی هم جلو می رود. یکی در سال ۲۰۰۸ در آمریکا اتفاق می افتد و دیگری در قرن هفتم در قونیه.ماجرا مربوط به زنی به نام اللا است که در بوستون آمریکا زندگی می کند. رابطه او با خانواده اش چندان خوب نیست و رابطه زناشویی اش در حال فروپاشی می باشد. در این میان اللا، کاری تحت عنوان یک ویراستار پیدا می کند. او می بایست رمانی را که به او داده شده است را بخواند و در مورد آن گزارشی تهیه کند. رمانی که زندگی او را برای همیشه تغییر خواهد داد. رمانی که به اللا می دهند، رمان ملت عشق است. ✔️ داستان کتاب ملت عشق از یک سو ماجرای زندگی اللا است و از سوی دیگر ماجرای کتابی است که به اللا داده شده است، یعنی رمان ملت عشق. ملت عشق در واقع رمانی در مورد عشق مولانا و شمس تبریزی است. در این بین اللا با نویسنده رمان ملت عشق یعنی عزیز ز. زاهارا از طریق ایمیل ارتباط برقرار می کند و…کتاب ملت عشق  الیف شافاک، عنوان پرفروش ترین کتاب تاریخ ترکیه را به دست آورده است.این کتاب در ایران هم با استقبال بسیار خوبی مواجه شده و توانسته است طرفداران زیادی پی, ...ادامه مطلب

  • این روزهای من

  • این عکس مربوط به روزهای کریسمسه و ویترین شهر کودک. با تاخیر شروع سال 2018 میلادی رو به همه مسیحیای جهان تبریک میگم و سالی سرشار از صلح و آرامش رو برای همه آدما آرزو میکنم.  از این روزها بگم که به قول همکارم بهتره زین پس به جای"کرمانشاه" بگوییم"لرزانشاه" و به جای "کرمان" بگوییم"لرزان"!!!!بس که این دو شهر میلرزن این روزا!!! این زلزله انگار تمومی نداره!!! هفته پیش رژیم یه هفته ای"جنرال موتورز" رو گرفته بودم. تقریبا 2.5 کیلو کم کردم، 3 سانت دور شکم، 5 سانت دور باسن و 1 سانت دور کمر هم کاهش سایز داشتم و روندش عالی بود. صبح شنبه بعد از یک هفته رژیم، وزن 58.5 رو روی ترازو دیدم و حسابی ذوق زده شدم. کلی هم سایزم تغییر کرده و مانتوم بهم گشاد شده. الانم کم میخورم که وزن ایده آلم رو حفظ کنم. اما این هفته پایین و بالای زیادی داشت. چهارشنبه شب،  20 دی 96، خواهرزاده مهدی(هدا عزیزم) زنگ زد و گفت میخوان بیان پیش ما(همدان زندگی میکنن) مهدی هم دیگه نگفت که ما رژیمیم و ... اولش خیلی حالم گرفته شد. دلم میخواست رژیمم رو تا آخر بگیرم. از طرف دیگه هم نمیخواستم اونا بفهمن من رژیمم و معذب بشن!!خلاصه هرچی پایین بالاش کردم دیدم نهایت تا جمعه صبح میتونم بدون اینکه کسی بفهمه رژیمم رو ادامه بدم!!!با خودم کنار اومدم و صبح پنجشنبه 21 دی مشغول تمیزی خونه شدم. مهدی و نویان هم برای خرید بیرون رفتن. داشتم میوه ها ر, ...ادامه مطلب

  • عروسی خوبان

  • این پست، یه پست جامونده از نیمه های آذره!!!امروز دیدمش گفتم دیگه زیادی تنبلی کردم تکمیلش کنم خخخ راستی من از امروز دوباره رژیم سم زدایی و لاغری جنرال رو شروع کردم. نتایجش رو حتما اعلام میکنم.چگونگی رژیم و ریز رژیم پارسالم رو میتونین اینجا ببینین http://ghasedakemehr.blogsky.com/1395/10/11/post-198/جنرالی-میشوم- 14 آذر تولد مهدی بود که چهارشنبه 15 آذر1396(به دلیل کارمندی و آخر هفته و تعطیل رسمی بودن)برگزار شد. شب خوبی بود و دور همی کوچیکمون رو دوست داشتم. این عکسهام مربوط به اون شبه. شنبه 18 آذر 1396 عروسی شیرین جون، دخترخاله مهدی بود و برای شرکت در مراسم باید میرفتیم تهران!دغدغه هام زیاد بود و مرخصی هام کم. مهدی هم خیلی موافق نبود. سختش بود.عروسی هم به خاطر خالی نبودن تالار، اول هفته افتاده بود!!! ولی من خیلی دلم میخواست برم. مگه چندتا مراسم شادی اونم نزدیک تو عمرمون داریم!!!خلاصه از من اصرار و از مهدی بهونه!!!همین که خیالم راحت شد که با زایمان شبنم تداخل نداره، مصر شدم و مهدی هم راضی شد. پنجشنبه 16 آذر به سمت تهران حرکت کردیم. هوا بارونی بود. به خاطر تعویض شلواری که برای نویان گرفته بودم و چک کردن ماشین که شب قبل حس کردیم انگار کمی روغن میده(به خاطر زدگی خیلی کمی که شلوار نویان داشت، داده بودم بابا عوضش کنه ولی اینی که آورده بود به نویان گشاد بود و اول وقت با مهدی رفتن , ...ادامه مطلب

  • یک تعمیر ساده!!!!

  •  کتاب هایی که تو عکس میبینین از طریق اینترنت و سایت http://www.ketabekoodak.ir/ سفارش دادم. کتاب هایی مفید و با قیمت مناسب. نویان که خیلی دوسشون داره. من قبل از تولد نویان کتاب های هوش زیر یکسالگی رو هم براش خریدم و باهاش کار کردم و از اون ها هم خیلی, ...ادامه مطلب

  • شروع زندگی مشترک

  • آن روزها، آرزویمان رسیدن به این روزها بود. تحقق آرزوهای من، همیشه بمان، همینقدر خوب، همینقدر مهربان...امروز آشیونه عشقمون 7 ساله شد. سالگرد عروسیمون مبارک... , ...ادامه مطلب

  • اندر احوالات پسرکم

  • الان که مینویسم تو ماشینم و جوجه کوچولو کنارم خوابیده. داریم میریم شمال.عکس بالا مربوط به عطاویچه. عجب روزی بود. پسری اینقدر بلند بلند صدا زد عمو ساندویچ بیار که عمو بهش ماشین داد بلکه سرش گرم شه. آخرش هم در حالیکه با ماشینش بازی میکرد، با ناراحتی گفت "عمو ماشین داد دابیبیج نداد"خخخخیاد این دلفین بخیر که خاله شبنم تولد یکسالگی برای نویان گرفت!!!بعد از جشن تولد دوسالگیش دیدم خراب شده.احتمالا بچه ها,احوالات ...ادامه مطلب

  • بوی ماه مدرسه

  • باز آمد بوی ماه مدرسه...عطر پاییز، عطر بارون، عطر خاک نم خورده، عطر خاطرات ناب کودکی. مدت هاست دیگه مدرسه نمیرم ولی هرسال اول مهر، دلم رو بین هیاهوی بچه های مدرسه و عطر دل انگیز لوازم تحریر جا میذارم و اونقدر دلتنگ اون روزها میشم که بغض غریبی گلومو فشار میده و تنها تسکین دهنده افسوس از دست دادن اون دوران، اشک های روونمه. سلام پادشاه فصل ها، سلام مهر زیبای من... ,مدرسه ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها