جشن قدم نویان

ساخت وبلاگ



"قدم می زنم 
در هیاهوی بود و نبود دلم....
دچار خواهیم شد 
بی آن که 
اندیشه کرده باشیم ،
کاش 
همیشه حواسمان باشد 
دست هایی را که 
قدم ها را
 به ما آموخت 
روزی منتظرمی نشیند  در هوای دلت ......
قدم هایت استوار 
بزرگ مرد کوچک.......
ن. آتش "
شعر بالا هم بابای نازنینم به مناسبت راه افتادن نویان عزیزم گفته. ممنون بابا جون،  ممنون از احساس و قلم نابت.


اینم از یه "جشن قدم" مختصر سه نفره که پنجشنبه 20 آبان 1395 برای آقا نویان گرفتیم.



عزیز دل مادر، بایست و قدم بزن،  تا اوج،  تا بدانجا که آرزوی توست و بدان که قدم هایت روی چشم های مادر جا خواهد داشت... 
" دیشب نویان یه کار شیرین میکرد و کلی منو مهدی بهش خندیدیم. مهدی یه تیشرت زرد داره که برای ست مینیون جشن تولد نویان خریده بود،  دیشب نویان مدام تیشرت رو میاورد، میداد دست مهدی و میگفت اینو بپوش 
مهدی هم میپوشید و بعد چند دقیقه که درش میاورد،  دوباره میداد دستش که بپوشه حتی مهدی یه بار تیشرتو برد تو اتاق ما،  برق خاموش بود،نویان از من خواست کنار در اتاق بمونم، رفت تو اتاق،  از رو تخت تیشرت رو برداشت و خوشحال، آورد داد به مهدی که بپوشه!!!   نمیدونم عاشق رنگش شده یا یاد ددر و مسافرت میوفته باهاش!! "
بعد نوشت: موقعی که نماز میخونم هم قیافش دیدنیه 
جلوم وامیسته،  تو چشام نگاه میکنه و "ما ما،  ما ما" میگه و من گاهی خندم میگیره و غرق بوسش میکنم و اون خندان نگاهم میکنه!  خدایا شکرت بابت این فرشته کوچولو 
قاصدک مهر...
ما را در سایت قاصدک مهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6ghasedakemehr8 بازدید : 293 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 16:55